سمت خدا
farhange.honare1
best
دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 10:19 ::  نويسنده : farhange

اینکه زن باشی و از آبشار زیبای موهایت لذت ببری،
ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی طوری که حتی تاری از آن معلوم نباشد؛

اینکه زن باشی و اندام مناسبی داشته باشی،
ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی؛

اینکه زن باشی و بتوانی زیبا و با عشوه حرف بزنی،
ولی نزنی و صدایت را نازک نکنی؛

اینکه زن باشی و بتوانی همکار نامحرمت را بخندانی طوری که لحظات شادی با هم داشته باشید،
ولی نخندانی و از قید آن شادی هم بگذری و سنگین برخورد کنی؛

اینکه زن باشی و در بازار عرضه و تقاضای ادا و عشوه و هوی و هوس بتوانی عرضه کننده باشی،
ولی نباشی هر چند که قابلیتش را داشته باشی؛

اینکه ارزش های جامعه ات وارونه شده باشد و برای ارزش های تو
در پوشش بودن های تو
خریداری و خواستگاری وجود نداشته باشد؛

اینکه جوری حرف بزنی، قدم برداری و پوشش داشته باشی که
همکارت، استادت، همکلاسی دانشگاهت تحریک نشود و راحت و آسوده کارش را بکند و تمرکزش بهم نریزد؛اینکه با همه این تناقض ها دست بگریبان باشی و حتی پایت گران هم تمام شود؛
همه اینها ارزش یک لحظه نگاه رضایت بخش بانو را دارد که دست دعا بلند کند و بگوید خدایا:

«
دختران امت پدرم، همه زیبایی ها را داشتند و معیوب و مفلوج و کچل و زشت نبودند،
ولی برای رضای تو زیبایی هایشان را از نامحرم پنهان کردند
پس تو محبت خودت را در دل هایشان صد چندان کن!

طوری که هیچ چشم و ابرویی،
ناز و کرشمه ای،
پول و مکنتی
نتواند جایگزین آن شود! »


 

اطاعت از فرمان خدا



شهسواري به دوستش گفت: بيا به كوهي كه خدا آنجا زندگي مي كند برويم.ميخواهم ثابت كنم كه اوفقط بلد است به ما دستور بدهد، وهيچ كاري براي خلاص كردن ما از زير بار مشقات نمي كند.
ديگري گفت: موافقم .اما من براي ثابت كردن ايمانم مي آيم .
وقتي به قله رسيد ند ،شب شده بود. در تاريكي صدايي شنيدند:سنگهاي اطرافتان را بار اسبانتان كنيد وآنها را پايين ببريد
شهسوار اولي گفت:مي بيني؟بعداز چنين صعودي ،از ما مي خواهد كه بار سنگين تري را حمل كنيم.محال است كه اطاعت كنم !
ديگري به دستور عمل كرد. وقتي به دامنه كوه رسيد،هنگام طلوع بود و انوار خورشيد، سنگهايي را كه شهسوار مومن با خود آورده بود،روشن كرد. آنها خالص ترين الماس ها بودند...
مرشد مي گويد: تصميمات خدا مرموزند،اما همواره به نفع ما هستند


 

به آسمان نگاه کن"
به یاد داشته باش هروقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن کسی هست که عاشقانه تو را مینگردومنتظر توست
اشکهای تورا پاک میکند...
ودستهایت را صمیمانه میفشاردتو را دوست دارد/فقط به خاطرخودت به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن
واگر باور داشته باشی میبینی که ستاره ها هم با تو حرف میزنند
باور کن که هرگز بااو تنها نیستی هرگز
فقط کافی است عاشقانه به آسمان نگاه کنی...
//
عشق معنوی//
به نظرم اگه این کارا رو انجام بدی میتونی به خواستت برسی من دیدم کسی رو که این کارا رو انجام میداد.
راه حل:هرشب حداقل 2ص قران به نیت هرچی که دوست داری مثلا( خدایا 2ص قران میخونم به نیت: تموم شهدا/14معصوم/5تن/توشه اخرت/حل مشکل/پیروزی درامتحانات/ سلامتی/ نزدیکی به خدا/به راه راست رفتن و...)البته هرچی خواستی میتونی بخونی
با وضو بخوابی وزیارت عاشورا رو هرشب بخون
همه ی اینا باید برای رضای خدا باشه

امیدوارم همه ی مامسلمونا بتونیم خدا رو عاشقانه پرستش کنیم.


 

من و یک دل هوایی
بعد عمری آشنایی
ممنون ازت خدایا
که شدم امامرضایی

من غبار خاک طوسم
بنده شمس الشموسم
تا میشم دلتنگ جنت
کفشداری هاشو میبوسم

همه ی آرزوهامو بوسیدم کنار گذاشتم
تو ببخش خالیه دستام هدیه غیر جون نداشتم

زده ام قید خودم رو
من که سرتاپا حجابم
چشامو بستم دوباره
توی صحن انقلابم...

آقا گداتو پس نزن
اونکه فقط میخواد یه چیز
عمری کبوترت میشم
برای من دونه بریز

من یه عمره که میسوزم
با غمت مثل دیوونه
این دل منو خنک کن
با یه جرعه سقاخونه...

مشهد یعنی همه اون چیزیکه آرزوشو داری
یعنی نهایت لطف آقا امامرضا...
مونا جون آجی درک کن کجا داری میری...
خیلی خوش بحالت...
خیلی...
منو فراموش نکن آجی                       یاعلی مدد


 ارامش زندگی

بدان.خداییی که گنج های اسمان و زمین در دست اوست به تو اجازه درخواست داده و اجابت ان را به عهده گرفته است.تو را فرمان داده که از او بخواهی تا عطا کند درخواست رحمت کنی تا ببخشاید و خداوند بین تو و خودش کسی را واسطه قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند و تورا مجبور نساخته که به شفیع و واسطه ای پناه ببری و درصورت ارتکاب گناه در توبه را مسدود نکرده است در کیفر تو شتاب نداشته د ودر توبه وبازگشت بر تو عیب نگرفته است.در انجا که رسوایی سزاوار توست رسوا نساخته و برای بازگشت به خویش شرایط سنگینی مطرح نکرده است در گناهان تو را به محاکمه نکشیده و از رحمت خویش نا امیدت نکرده بلکه بازگشت تو را از گناهان نیکی شمرده است. هرگناه تو را یکی و هر نیکی تو را ده به حساب اورده و راه بازگشت و توبه را به روی تو گشوده است هرگاه او رابخوانی ندایت را میشنود و چون با او راز دل گویی راز تورا میداند پس حاجت خود را به او بگو و انچه در دل داری نزد او بازگوی غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن تا غم های تو را برطرف کند و در مشکلات تو را یاری رساند "بخشی از نامه31 نهج البلاغه"


عشق اولم خداست

گنجشک با خدا قهر بود…….روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد…..
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد


عشق اولم خداست...

در را باز میکنم ، سوز سردی کبودی صورتم را می شکافد و تا انتهای وجودم رسوخ میکند .....

سریز کلمات را بر دروازه شهر می بینم ،شهر را دوده گرفته ، صدای بوق و های و هوی مردم در پی نیستی گوش هستی را کر کرده است .....این همه های و هوی ، درد خفتن یا شکفتن ؟

آسمان آبی شهرمان را دود مجال درخشش نمیدهد ، آسمان دل مردم را گناه !

کجاست نردبانی رو به سوی ملکوت ؟ کجاست پله های اشراق ؟ کجاست سمت حیات ؟

نمی دانم ،سهراب به هدهد رسیدی ؟
سمت حیات را نشانم ده .......همان سویی که بالای درختش پسرکی نشسته و دانه های انگور را از آن بالا شماره میکند ......همانجایی که بز ازخزر نقشه جغرافیایی آب میخورد ، همان جا که جا پای خداست ، همانجا که چپرهاش کوتاه است ....مردمش میدانند که شقایق چه گلی است ......

هر چه بیشتر به این کومه های پر از تاریکی می نگری بیشتر در ظلمت شان شناور میشوی و ناامید تر از دیروز به آسمان مینگری که شاید ابرهای سیاه و کبود جای خود را به روشنی داده اند .....شاید .....

درون کلبه ای درجنگل خیال ، بالای همان کوه سبز همیشه ، کنار برکه ای در زمان جاری ، همانجا که درختانش دست به سقف ملکوت اند ، چشم به راه حقیقت ایستاده ام.

حقیقتی که خواهد آمد .....دلهای مردمانش را صفا خواهد داد و زشتی را برای همیشه به باد خواهد سپرد ......برگهای زرد درختان را خواهد فهمید و تا بهار برای شکوفه های نیامده دعا خواهد کرد......

بارانی از صداقت بر سر مردم خواهد ریخت و دانه دانه سنگ های ریز و درشت را باخودش خواهد برد ......
ناامیدی از حجم سنگینش بار خواهد بست ..... سخاوت را میهمان هر دستی خواهد کرد و صبوری را رنگ خواهد بخشید .......

صبوری را رنگی به رخسار نمانده ، ای حقیقت گم شده ، به پا خیز و انقلابی در شکوفه های بی ثمر برپاکن ......برایشان از بهار بگو از نغمه سرایی باشکوه بلبل بخوان و در گوششان صدای شرشر باران را زمزمه کن تا که تر شود دلهای شکسته و بیابانی شان

به انتظارت شکوفه های بهاری هم به خزان نشستند ای حقیقت به انتظار نشسته .......سختی و رنج را تاریکی مهمان دلهامان کرده ، همانکه تیشه به ریشه صبوریمان زده و شلاق دروغگویی را بر پیکرهامان فرود آورده ........

ای حقیقت تابناک ، تاریکی از هجومت به خاک خواهد افتاد و درختان به ثمر خواهند نشست ........ بتاب بر پیکره ضعیف این شهر ، که دیری است ظلمت به نابودی اش کشانیده ، و هم اوست که ظلم را معنا کرده است .

کودکان قاصدک چه می فهمند پاییز چیست ؟ تنها در بهار سر بر می آورند ، پیام مهربانی را به سراسر دشت می رسانند و با دلخوشی به خواب فرو می روند تا بهاری دیگر .......
بیا و نگذار جای پایی روی صورتشان خدشه بیاندازد .... تا بهاری دوباره بیدارشان کن .


+2 #3620 مائده ش ۱۳۹۱-۱۲-۲۳ ۱۵:۵۸

نداشتن یارویاور

يكي از علت هاي غيبت امام زمان عليه السلام، نبود انصار و اصحاب جهت ياري رساندن به آن حضرت است. از روايات مختلف اين نكته برداشت مي شود كه نصاب ياران حضرت مهدي عليه السلام 313 نفر مي باشد كه با تولد و رشد آنها، يكي از موانع ظهور مرتفع مي گردد. انصار و ياران حضرت را مي توان به دو گروه تقسيم كرد:

الف- ياران خاص: كه 313 نفر مي باشند و صفات و شاخصه هايي كه در روايات ذكر شده، مربوط به آنها مي باشد و در زمان ظهور و حكومت جهاني حضرت، تصدي مناسب مهم حكومتي را به عهده دارند.

از حضرت علي عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: "ياران خاص قائم جوانند، بين آنان پيري نيست مگر به ميزان سرمه در چشم و يا مانند نمك در غذا كه كمترين ماده غذا نمك است. " (7)

از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمودند: "مرداني اند كه گويي قلب هايشان مانند پاره هاي آهن است. هيچ چيز نتواند دل هاي آنان را نسبت به ذات خدا گرفتار شك و ترديد سازد. سخت تر از سنگ هستند و ..." (8)

ب- ياران عام: نصاب معيني ندارند. در روايات تعداد آنها مختلف و در بعضي از آنها تا 10 هزار نفر در مرحله اول ذكر شده است كه در مكه با حضرت پيمان مي بندند.

امام زمان عليه السلام با اين تعداد از ياران خاص و عام، قيام جهاني خود را شروع مي كند.


آزمايش مردم

يكي از سنت هاي الهي، آزمايش مردم است. اين سنت در تمام امت هاي گذشته نيز اجرا شده است. خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: "احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم لا يفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين."(2)

آيا مردم خيال مي كنند كه همين كه گفتند ايمان آورديم رها شده و ديگر امتحان نمي شوند، كساني را كه قبل از آنها بودند، آزمايش كرديم تا خداوند راستگويان و دروغ گويان را مشخص كند.

غيبت تو خواب را از من ربوده و لباس صبر را بر بدنم تنگ و آرامش را از من سلب كرده است. آقاي من! غيبت تو براي هميشه مرا اندوهگين كرده مثل كسي كه تمام بستگانش را يكي پس از ديگري از دست مي دهد و تنها مي ماند."

با توجه به اين آيه، خداوند متعال در هر زمان و دوره اي، مردم آن دوره را مورد امتحان قرار مي دهد تا مومنين واقعي از متظاهرين به دين و ايمان مشخص شوند. امتحان الهي در هر زمان، متفاوت و متناسب با رشد و كمال عقلي مردم آن زمان است. در دوران غيبت كبري، با غايب شدن حجت خدا، مردم به استقامت و پايداري نسبت به دين امتحان مي شوند تا منتظرين واقعي از غير واقعي تميز داده شده و هر كدام پاداشي در خور موفقيت در اين امتحان به دست آورند.

"
سدير" مي گويد. در خدمت مولايمان امام صادق عليه السلام بوديم، امام عليه السلام روي زمين نشسته و عبائي بي يقه و با آستين كوتاه پوشيده بود، در آن حال مانند پدر فرزند مرده گريه مي كرد، آثار حزن از رخسار مباركش نمايان بود و مي فرمود: آقاي من! غيبت، هزاران سرّ نهان در نظام دين و برنامه هاي مترفي آن دارد كه درك هر يك، دلي دريايي و چشمي بينا مي خواهد تا آنجا كه همه پيامبران هم نمي توانند به تمام اسرار آگاه باشند.

غيبت تو خواب را از من ربوده و لباس صبر را بر بدنم تنگ و آرامش را از من سلب كرده است. آقاي من! غيبت تو براي هميشه مرا اندوهگين كرده مثل كسي كه تمام بستگانش را يكي پس از ديگري از دست مي دهد و تنها مي ماند."

سدير مي گويد: از ناله هاي جانگداز حضرت، پريشان شده و عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! خداوند ديدگان شما را گريان نكند، براي چه اين قدر ناراحت و محزون هستيد؟

امام صادق عليه السلام آه سوزناكي كشيد و [بدين مضمون] فرمود: "قائم ما غيبت طولاني كرده و عمرش طولاني مي شود. در آن زمان اهل ايمان امتحان مي شوند و به واسطه طول غيبتش، شك و ترديد در دل آنها پديد مي آيد و بيشتر، از دين خود برمي گردند."


 


درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان farhange.honare1 و آدرس farhange.honare1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 91
بازدید کل : 83069
تعداد مطالب : 217
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



IranSkin go Up
حدیث موضوعی